۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

ای پسر انصاف

ای پسر انصاف در ليل جمال هيکل بقا
از عقبه زمرّدی وفا بسدره منتهی رجوع نمود و گريست
گريستنی که جميع ملأ عالين و کروبين از ناله او
گريستند. و بعد از سبب نوحه و ندبه استفسار شد
مذکور داشت که حسب الأمر در عقبه وفا منتظر
ماندم و رائحه وفا از اهل ارض نيافتم و بعد آهنگ
رجوع نمودم ملحوظ افتاد که حمامات قدسی چند
در دست کلاب ارض مبتلی شده‌اند. در اين وقت
حوريّه الهی از قصر روحانی بی ستر و حجاب دويد
و سؤال از اسامی ايشان نمود و جميع مذکور شد الّا
اسمی از اسمآء. و چون اصرار رفت حرف اوّل اسم از
لسان جاری شد اهل غرفات از مکامن عزّ خود بيرون
دويدند و چون بحرف دوم رسيد جميع بر تراب ريختند.
در آن وقت ندا از مکمن قرب رسيد زياده بر اين جايز نه.
انّا کنّا شهدآء علی ما فعلوا و حينئذٍ کانوا يفعلون.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر